START LOVE

My God Why did you Afridi love

آن روزها که با تو بودن برایم آرزو بود


 

 

تمام شد !


 

امروز با تو بودن


 

یا نبودن فرقی ندارد...


 

سیگار باشد یک خیابان و برگهای زرد پاییزی...


 

من میروم تا دود کنم هستی ام را ....

 

چگونه بگویم ؟

 

اصلا از چی بگم ؟

 

از این همه تنهایی ؟

 

یا از این مرحم تنهاییم که فقط سیگار شده ؟

 

ولی بدون این مرحم الان جای خالیه تورو واسم پر میکنه

.

 

منو

درک میکنه . . . . . !

 

همون کارایی که تو هیچوقت نکردی

. . . !!!!

 

!!!

نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت 20:32 توسط گروه سيمرغ ازادي| |

و عشق آن لحظه معنا پیدا میکند که

 

همدمت اجازه بوسیدن دهد

 

و تو با نهایت عشقی که در دل داری

 

بوسه بر پیشانی معشوقه ات بزنی

 

 

دلم حال و هوای تو روا پیدا کرده

 

حال و هوای بوییدن عطر دل انگیز وجودت

 

حال و هوای بوسه زدم بر سجده گاهت

 

تنها دلخوشی من همین تفکرات خیالی است

 

حیف که به حقیقت نمی پیوندد

 

آرزوی خوشبختی برایت میکنم

....!

 

نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت 21:5 توسط گروه سيمرغ ازادي| |

 

 

چگونه بگویم ؟

 

اصلا از چی بگم ؟

 

از این همه تنهایی ؟

 

یا از این مرحم تنهاییم که فقط سیگار شده ؟

 

ولی بدون این مرحم الان جای خالیه تورو واسم پر میکنه .

 

منو درک میکنه . . . . . !

 

همون کارایی که تو هیچوقت نکردی . . . !!!!

نوشته شده در سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:,ساعت 19:47 توسط گروه سيمرغ ازادي| |

 این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه

به جز اندوهی و تنهایی کسی با من نمیجوشه

کسی حالم نمیپرسه کسی دردم نمیدونه

نه هم درد و هم آوایی با من یکدل نمیخونه

از این سرگشتگی بیزارم و بیزار

ولی راه فراری نیست از این دیوار

برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود

برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود

در این سرداب ظلمت نور راهی بود

نوشته شده در سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:17 توسط گروه سيمرغ ازادي| |

 


هنوز میرم یه وقتایی تو اون کوچه که باریکه

تو نیستی ولی میبینم تورو با اینکه تاریکه

یه مَرده توی اون کوچه خیالتو بغل کرده

نمیدونه کسی که رفت محاله دیگه برگرده

منم تنها کنار تو کنارم جای خالیته

کنارت پُر شده انگار حواست به کناریته

خیال کردن دیوونم که خیال کردم تورو دارم

کنارم کسی نیست اما بازم میگم دوست دارم

بین من و تو دیگه هیچی مثل قدیم نیست

نشونی از روزایی که حرفشو میزدی نیست

تازگیا حال منه بغض و تب و خرابی

ببخش صدای گریه هام نمیذاره بخوابی

نوشته شده در دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:,ساعت 20:58 توسط گروه سيمرغ ازادي| |

 امتداد فاصله از اعتبار عاطفه نمی کاهد

 همیشه هستی ، همین حوالی . . .

.

 


 

 

 

 دلت را به هر کسی نسپار

 این روزها برخی ها از سپرده ات هم بهره میخواهند . . .

.

.

مُرده آن است که احساس ندارد

من امّا

مُرده تر َم

احساس دارم

تو را ندارم . . .

.

..

 


 

 

 

در من تمام توست و در تو تمام آنچه دوست میدارم . . .

.

.

خدایا از تو چه پنهان کسی را هم قدِ تو دوست دارم . . .

.

.

 “شما

گرچه واژه محترمی است

ولی ”تو “ شدن لیاقت میخواهد . . .

.

.

 


 

 

 

شراب هم به مستی ام حسادت می کند

آنگاه که خمار یک لحظه

دیدن تو می شوم . . .

.

.

.

کسی آیا می داند ؟

پس از یاد گرفتن نام تو ، پس از “دوستت دارم

به چه می نازد الفبا ؟

.

.

 


 

 

 

حرف تازه ای ندارم فقط خزان در راه است

کلاه بگذار سر خاطراتی که یخ زده اند

شاید یادت بیا

نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت 20:56 توسط گروه سيمرغ ازادي| |

  

 

تو را چه به فرهاد ؟

یک فرهاد است و یک بیستون عاشقی

تو همین یک وجب دیوار فاصله را بردار..........

 


من باورت می کنم . ...

دردُ دلـــ نــمی کـــــنــَـم / ..

زَخـــــم کـِ از عَـصَـبــ/عَــصَــبــبـــگـــذرد

دیــگـــر درد/دَرد نــدارد/..

 


سـرد اسـت و مـن تـنهایـم

چـه جمـلـه ای !

پــــُر از کـلیـشه ...

پـــُـر از تـهـوع ...

جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :

ســرد اسـت “...

یـخ نمـی کنـی ...

حـس نـمی کنـی ...

کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه

چـه سرمایـی را گـذرانـدم ...


تنهايـي يـعني ...


يـه بـغض ِ كهـنه و يـه چشـم ِ خـيس و


يـه موزيك لايت

نوشته شده در چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,ساعت 20:17 توسط گروه سيمرغ ازادي| |

 


که سفـــــر کردن از هوایت را نمیتوانم


حتا به بالهای خیــــــــال.....!


مَن مــُــــرده ام ..

بــ ه نَسیــــم خـــــاطره ای

تکانــــی میــــ خورَم

هَمیـــــن ..

دستــهایمــــ را بـــرای تـــو می نویســــم

بـــرای تـــو !

کـــه در تیــــر راســــ نگاهتــــ نیســتمــــ

بـــــرای تـــــو !

کـــه چشمانتــــ افقــــ را رجـــ می زنـــد

مــــرا مــــی خوانـــــی ؟


آخرش حرف خودم شد اومدي شدي نگارم

عطر موهاي تو پيچيد تو تموم روزگارم

تورواز خدا ميخواستم توي تک تک دعاهام

اومدي گفتي مي موني تو تموم آرزوهام ..
پناه بگیرید . . .

باز تنهائی در راه است


همیشه در ریاضیات ضعیف بودم

سالهاست

دارم حساب میکنم

چگونه من بعلاوه تو

شد فقط من ؟

نوشته شده در سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,ساعت 22:45 توسط گروه سيمرغ ازادي| |

 


کاش مُــــــــردگـــــــــان

قبل از آنکه بــــــمیـــــــــرنـــــ ـــــد

چشم های تـــــــــــو را می دیـــــدنــــــــد !


تـــــــــــو کیستی

نوشته شده در سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,ساعت 22:44 توسط گروه سيمرغ ازادي| |

 من نه عاشق بودم


و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من خودم بودم و یک حس غریب

که به صد عشق و هوس می ارزید

من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت

گر چه در حسرت گندم پوسید

من خودم بودم و هر پنجره ای

که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود

وخدا می داند

سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود

من نه عاشق بودم

و نه دلداده گیسوی بلند

و نه آلوده به افکار پلید

نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت 16:24 توسط گروه سيمرغ ازادي| |


Power By: LoxBlog.Com